طلبگی تا اجتهاد

آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همه‌ی این مطالب مهمتر است - نسبت حوزه‌های علمیه است با انقلاب و نظام اسلامی. هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد. نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان الی‌اللّه و مبلّغان اسلام قرار داده… این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟
علاوه بر این، ابزارهای تسهیل‌کننده، مثل رایانه‌ها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست![خطاب به روحانیون!).
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوق‌العاده‌ای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفاده‌ای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی 19/07/1391

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

رسانه های همسو

شرح فارسی صمدیه، اعراب فعل مضارع

 نحو 1 شرح صمدیه

//bayanbox.ir/view/6994095648236532578/%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B5%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%87.jpg

دریافت

 

یَختص المضارعُ بالاعراب(معرب بودن) فیرتَفِع بالتجرد عن الناصب و الجازم.
و یُنصَب باربعه احرفٍ لن و هى لتاکید(1) نفى المستقبِل و کى و معناها السببیةُ و اَن و هى حرفٌ مصدرىٌّ و التى بعدَ العِلمِ(2) غیرُ ناصِبهٍ(مخففه از مثقله است) و فى اَن التى بعد الظن وجهان و اِذن و هى للجواب و الجزاء و تَنصِبه مُصدَّرهً(در صدر کلام) مباشرهً(چسبیده و بی فاصله) مقصوداً(هرسه حال هستند) به للاستقبال نحو اذن اُکرمَک لمن قال ازورک و یجوز الفصل بالقسم و بعدَ التالیه للواو(لام تقویت) و الفاء(یعنی بعد از واو و فاء می‌آید) وجهان.
نصب به أن تقدیری:
تکمیلٌ و ینصب بان مضمره جوازا بعد الحروف العاطفه له على اسم صریح نحو لَلبس عباءهً و تقر عینى و بعد لامِ کَى اذا لم یقترن بِ«لا» نحو اسلمت لادخل الجنه و وجوبا بعدَ خمسهِ احرف لامِ الجُحود و هى المسبوقهُ بکونٍ منفىٍّ نحو و ما کان الله لیعذبهم و او بمعنى الى او الا نحو لَالزِمنک او تُعطینى حقى (تا حقم را بدهی یا مگر ...) و فاءِ السببیه و واوِ المعیه المسبوقَین بنفى او طلب نحو زُرنى فاُکرِمَک و لا تَاکل السمکَ و تَشربِ اللبن و حتى بمعنى الى او کَى اذا اُریدَ به(ه=مضارع) الاستقبالُ نحو اَسیرُ حتى تَغربَ الشمسُ و اَسلمت حتى اَدخلَ الجنه فاِن اَردْتَ الحالَ کانت حرفَ ابتداءٍ(=استینافیه).

(1) متعلق لِ وُضع محذوف است بنابراین شیخ بهایی معتقد است که اصل وضع به این قصد نبوده است بلکه ممکن است این غرض هم گاهی حاصل شود.
(2) در اصطلاح مناطقه، به یقین، علم گویند. اما در اصطلاح نحویون به این صورت است که مثلا از صفر تا 20درصد را شک گویند و از 20 تا 70 را ظن گویند و از 70 به بالا را علم گویند.
مطالبی که شیخ بهایی فرموده است نظر بصرییین است در حالی که کوفیون معتقدند که مثلا خود حتی، فاء و ... ناصب هستند و أن در تقدیر نیست. نظر استاد هم این است که حق در این مورد با بصرییین است.

 

نواصب فعل مضارع:

    1. لن:
        ○ برای تأکید نفی مستقبل به کار میرود نه برای تأبید نفی (یعنی نفیِ ابدی نمیکند). شیخ بهایی بر خلاف مشهور که میگویند برای نفی ابد وضع شده است، میگوید که وضع به این منظور نیست بلکه گاهی ممکن است که این غرض هم محقق شود. به عبارت دیگر لن به دو منظور به کار میرود:
            1) نفی فعل استقبالی
            2) تأکید این نفی
    2.  کی
    کی به معنای سببیت است. البته در مورد سببیت دو قول است:
        1) ماقبل سبب مابعد است
        2) مابعد سبب ماقبل است
            § اسلمتُ کَی ادخُلَ الجنةَ
            اسلام آوردم به خاطر اینکه وارد بهشت شوم. 
        توجه کنید که در دو قولی که وجود دارد، یکی سببیت ذهنی مد نظرش بوده است و دیگری سببیت خارجی. مثلاً سببیت ذهنی به این صورت است که میگویند تصور ورود به بهشت سبب اسلام آوردن میشود اما آنچه سبب خارجی است این است که اگر اسلام آورده شود سبب خارجی است برای ورود به بهشت. بنابراین یک مثال بر هر دو قول و تعبیر قابل تطبیق است.
    3. أن
    از حروف مصدریه است و دو قسم دارد:
        1) بعد از ماده عِلْم و مانندش(إطمأنَّ و ...) باشد.
        ○ أن مخففه از مثقله است و نه أن ناصبه. یعنی أنَّ بوده که مثقله است. 
            § عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏ (مزمل/20)
        2) بعد از ماده ظن و مانندش(حَسِبَ و ...) باشد.
        ○ جایزالوجهین است.
            § أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا (عنکبوت/2)
    4. إذن
    حرف جواب و جزاء است و در آن واحد هم جواب است و هم جزاء که توضیحاتش به این قرار است
            § متکلم: انا ازورک ... پاسخ: أذن اُکرِمک  
            زیارتت میکنم ... در آن هنگام تو را گرامی میدارم.
            § انا ازورک اذن تُکرِمُنی 
            زیارتت میکنم و تو در آن هنگام مرا اکرام میکنی.
            در این مثال هر دو جمله را متکلم بیان کرده است.
            1) جواب: 
            جمله ای که اذن در آن قرار گرفته است جوابی است که متکلم از جمله ماقبل داده است و در جواب کسی که به شما گفته انا ازورک یعنی زیارتت میکنم. بنابراین حرف جواب است
            2) جزاء:
            جمله ای که اذن در آن قرار گرفته است جزاء و پاداشش برای مضمون جمله ماقبل است. البته این با جزاء که در شرط و جزاء متفاوت است و تعلیقی در این جملات وجود ندارد در حالی که در جملات شرطیه تعلیق وجود دارد.
        شرایط ناصب بودنِ اذن:
            1) باید در صدر کلام باشد. 
            اگر در میان کلام بیاید دیگر ناصب نیست و معنایش هم همان است اما به این معنا نیست که نمی آید.
            اگر صدارتش به این صورت بود که بعد از «واو»  یا  «فاء» عاطفه قرار بگیرد، همچنان به صدارت باقی است اما عمل کردنِ اذن، جوازی است نه وجوبی.
            2) متصل به فعل باشد. فاصله ای میان اذن و فعل نباشد.
            البته فاصله به قَسَم جایز است.
            3) زمان فعل مضارع باید استقبال باشد.
            § به خلاف: اُحِبُّکَ ... پاسخ: اذن تَصدقُ : راست میگویی. مضارع حال است و اذن عمل نکرده است. 
        
موارد نصب مضارع به «أن» مقدره:
    1. موارد جوازی:
    در این موارد، جوازاً ان تقدیر گرفته میشود:
        1) بعد از حرف عطف ای که فعل مضارع را بر اسم صریح عطف کند. و اسم صریح در مقابل اسم مؤول است و تأویل به مصدر نرفته است.
            § و لُبس عباءةٍ و تقرّ عینی
            در این مثال واو عاطف فعل تقرّ را عطف کرده به لِبس که اسم صریح است. تقدیر این است و ان تقرّ عینی. این واو معیت است.
            معنا: همان فقر و چادر ساده ای که داشتم همراه با چشم روشنی، بهتر است از این است که لباس کاخ نشینان را بپوشم.
        2) بعد از لامِ کَی:
        یعنی لامی که افاده معنای علیّت میکند به شرط اینکه بین لام و فعل مضارع لا فاصله نشده باشد که در این صورت اظهار أن واجب است.
            § جئتُک لأزورکَ
    2. موارد تقدیر وجوبی:
        1) بعد از لام جُحود
        لامی که بعد از ماده کونِ منفیِ به ما یا به لم می آید. وجه تسمیه این است که جحد به معنای انکار است و عرب وقتی میخواهد مطلبی را از ریشه نفی کند از این ماده استفاده میکند. 
            § ما کان اللهُ لیُعذِّبَهم
            § لم یکن الله لیغفِرَ لهم
        2) بعد از أو» که به معنای الی یا الّا باشد.
            § لَاَلزِمَنَّکَ أو تُعطینی حقی
        3) بعد از فاء سببیتی که بعد از طلب یا نفی واقع شده باشد.
            § لا تَطغَوا فَیَحِلَّ علیکم غضبی (طغیان نکنید تا به دنبالش اگر طغیان کنید غضب من بر شما حلال میشود) (مثال برای طلب)
            توجه کنید که نهی نیز از اقسام طلب است. امر، نهی و استفهام و ... طلب هستند.
            § لا یُغضی علیهم فیموتوا   (مثال برای نفی)
        4) بعد از واو به معنای مع که بعد از نفی یا طلب آمده باشد.
            § لا تأکلِ السمک و تشرُبَ الَّبَن
            واو به معنای مع است به این معنای اینکه ماهی و لبن را با هم نخورید.
        5) بعد از «حتی» ای که به معنای الی(انتهای غایت) یا کی(تعلیل) باشد البته به شرط اینکه فعل مضارع استقبالی باشد و در غیر این صورت ما بعدش مرفوع میشود و حتی استینافیه یا ابتدائیه هستند.
            § اَسلمتُ حتی اَدخُلَ الجنه  (حتی = کی
            § سرتُ حتی اَدخُلَ قم (حتی = الی أن)
        

تعداد بازدید: ۴۳۴۷