طلبگی تا اجتهاد

آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همه‌ی این مطالب مهمتر است - نسبت حوزه‌های علمیه است با انقلاب و نظام اسلامی. هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد. نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان الی‌اللّه و مبلّغان اسلام قرار داده… این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟
علاوه بر این، ابزارهای تسهیل‌کننده، مثل رایانه‌ها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست![خطاب به روحانیون!).
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوق‌العاده‌ای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفاده‌ای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی 19/07/1391

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

رسانه های همسو

درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی: انتخاب استاد

 تحصیل

//bayanbox.ir/view/993327826316850946/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF.png

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث من به اینجا رسید که در بین تمام محیط‏های چهارگانه، اثرگذاری محیط آموزشی از جهاتی قوی‏تر است. هم از جهت مقطع سنی است که در آن مقطع سنی معمولاً انسان بیشترین اثرپذیری را دارد که روایاتش را هم خواندم؛ همچنین از جهت نگرشی که شاگرد به استاد دارد، که برتری علمی استاد اثرگذار است و موجب تقویت اثرگذاری بر انسان می‏شود.
خصوصاً اگر این برتری همراه با چاشنی محبت هم باشد.

در آخر جلسه گذشته بحثم به اینجا رسید که چون رابطه بین استاد و شاگرد است، انسان در انتخاب استاد دقت کند و هر علمی که می‏خواهد بیاموزد این‏طور نباشد که متمرکز شود روی «علیم اللسان» که در روایت از علی(ع) خوب تبیین شده بود؛ بلکه از این طرف، کنار «تعلیم»، «تربیت» است و این‏ها از هم جداشدنی نیستند.

تلازم بین تعلیم و تربیت

این‏ها را بحث کردیم که بین تعلیم و تربیت یک نوع تلازم است. در روابط گوناگون آنجایی که تعلیم هست، خواه ‏ناخواه همراهش تربیت نیز هست. لذا انسان در هر علمی ـ ‏بحث علم دین نیست. یک وقت اشتباه نشود‏ـ  نباید فقط سراغ این برود که این درس مشکل است، این استاد هم خوب تدریس می‏کند و خوش‏بیان است، پس بروم و از او بیاموزم. چون ممکن است این استادی که خوب تدریس می‏کند، از طرفی مفید باشد ولی از ناحیه ‏ای هم مضر باشد و نقش تخریبی داشته باشد.

ضرورت پرهیز از دانشمندانِ مرزشکن

در روایات ما هم روی همین معنا تأکید شده است. روایتی را جلسه گذشته از علی(ع) مطرح کردم که حضرت فرمود: «قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِق»؛ دو دسته کمر مرا در این دنیا شکستند؛ یکی همین دانشمندانِ خوش‏بیان امّا فاسق است. بعد هم می‏فرماید: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاء».(بحارالانوار، 2، 106) بپرهیزید و بر حذر باشید از این فاسقانِ دانشمند. یک روایت هم از پیغمبر اکرم(ص) بود که حضرت به علی‏ فرمودند: «یَا عَلِیُّ هَلَاکَ أُمَّتِی عَلَى یَدَیْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَان».(بحارالانوار، 2، 106) نابودی و هلاکت امت من به دست اینهایی است که خوش‏بیانند امّا از نظر عملی، مرزهای الهی را رعایت نمی‏کنند.

با ارزش‏ترین و بی‏ارزش‏ترین علم

شخصی خوب درس می‏گوید. یعنی همین چیزی که مصب بحث ما است. تعلیمِ او خوب است اما در مسائل تربیتی نقش تخریبی دارد؛ در معارف ما از نظر ارزشی به این علم بها نمی‏دهند. در روایات اصلاً به این علمی که او می ‏آموزد بها نمی‏دهند. روایتی است در نهج ‏البلاغه، که علی(ع) فرمود «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ»؛ بی‏ ارزش‏ترین دانش، دانشی است که فقط در زبان جاگرفته باشد. دقت کنید که حضرت «علم» می‏گوید، علم خاصی را مطرح نمی‏کند. «العلم» اسم جنس است. جنس دانش مدّ نظر است. فیزیک، شیمی، تاریخ، جغرافی، هر علمی را شامل می‏شود.

«أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ»؛ استاد، خوش‏بیان است. این همان چیزی است که من جلسه گذشته گفتم در آن روایات بود. بعد هم می‏فرماید: «وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْکَانِ».(نهج البلاغ، کلمات قصار، 92) یعنی برترین علم، آن است که در همه اندام هویدا و آشکار باشد. چرا؟ چون رفتار روش می‏دهد. رفتار آموزندگی دارد و آموزندگی رفتار قوی‏تر از آموزندگی زبان است.

دو راهیِ انتخاب استاد

دو معلم و دو استاد هستند؛ هر دو یک درس را می‏گویند، اما فهمیدنِ درسِ یکی برای من آسان‏تر است و دیگری نه، فهمیدنِ درسش برای من مشکل است. آن استادی که خوش‏بیان است و درس را از او آسان‏تر می‏فهمم، از نظر عملی اثر سوء روی من دارد، اما استاد دیگر این اثر سوء را ندارد. حالا کدام یکی را انتخاب کنم؟ این فشار دارد اما نقش تخریبی ندارد؛ دیگری فشار ندارد، اما نقش تخریبی دارد.

معارف ما می‏گوید آن استادی را انتخاب کن که نقش تخریبی ندارد. روایات متعددی داشتیم و یکی دو مورد نبود. دلیل آن هم معلوم است. به این دلیل که این مفاهیم از نظر سیر وجودی من، به درد من نمی‏خورد. آنچه که در سیر وجودی‏ ام به درد من می‏خورد، روش رفتاری و گفتاری است که بنده می‏گیرم. آن است که به درد من می‏خورد. آن است که سازنده شاکله روحی من است. شکل روحی من را «تربیت» درست می‏کند نه «تعلیم».

تبلیغات به نفع علیم ‏اللسان‏ها

یکی از چیزهایی که واقعاً مورد تأسف ما است، همین است که جامعه اسلامی است اما تمام توجه ‏ها می‏رود به سمتِ «علیم اللسان»؛ متأسفانه الآن در جامعه ما حرف اول را همین دسته اول می‏زنند؛ یعنی کسانی که از نظر قدرت بیان در سطح بالا هستند، ولی از نظر تربیتی اثر منفی و نقش تخریبی دارند. اگر هم کسی غیر از این باشد، او دیگر حرف اول را نمی‏زند؛ بلکه حرف دوم را می‏زند.

اگر استاد خوبی که از نظر تربیتی مناسب باشد پیدا شود، حرف او در جامعه حرف دوم است. حرف اول را همان علیم اللسان‏ها می‏زنند. ثقل و سنگینی به نفعِ آن طرف است. در حالی که معارف ما برخلاف واقعیاتی است که امروز در جامعه به نام جامعه اسلامی می‏بینیم. دیگر نمی‏خواهم توضیح بدهم؛ خودتان می‏بینید و می‏دانید هم که چگونه تبلیغات شیطانی ـلعنت الله علیه ـ برای آن صورت می‏گیرد.

استاد دینیِ بی‏دین

در اینجا من یک تقسیم‏ بندی می‏کنم. یک‏وقت هست به طور کلی از معلم و شاگرد و جنبه تعلیمی بحث می‏کنیم و علم هر چه می‏خواهد باشد، فرقی نمی‏کند؛ بحث ما هم تا اینجا کلی بود. اما یک‏وقت هست نه، مطلب از این بالاتر است؛ بحث درباره معلم دینی و استاد معارف است.

چنین معلمی اگر منحرف باشد، از دو حال خارج نیست؛ حالت اول این است که آنچه را از نظر علمی می‏آموزد صحیح است و انحرافی از نظر آموزش علمی‏ اش ندارد، اما از نظر عملی مخرب است. شک نیست که این از آنکه غیر علم دین را می ‏آموزد أضر است و از نظر رفتاری‏ بیشتر تخریب می‏کند. این ضررش بیشتر است. این‏ها را من همین‏طور گام به گام پیش می‏ آیم؛ چون می‏خواهم محیط آموزشی را بحث کنم. این محیط‏ها می‏خواهد جوان‏های ما را بسازد.

ما در این مورد روایت زیادی داریم. علی(ع) فرمودند: «العِلمُ بِغَیرِ العَمَلِ وَبَالٌ».(غررالحکم، 45) در جای دیگر حضرت فرمود: «عِلمُ المُنَافِقِ فِی لِسَانِهِ».(غررالحکم، 459) و باز فرمودند: «عِلمُ المُؤمِنِ فِی عَمَلِهِ». (غررالحکم، 152)بر اساس این روایات، معلمی که درس دین می‏دهد ولی از نظر تربیتی اثر تخریبی دارد، به تعبیری بسیار ساده، بذر نفاق را در درون آن شاگرد می‏افشاند. چون این بچه می‏فهمد و تفاوت قول و عمل را در این استاد می‏بیند. گفت‏ قسم حضرت عباست را ببینم یا دم خروس را؟! کدام یکی از این‏ها را باور کنم؟!

این استاد بذر نفاق را از همان موقع که می‏خواهد فراگیری داشته باشد و از نظر روحی روانی‏، ساختار وجودی پیدا کند، در دل این شاگرد می‏ افشاند. وای به حال این‏ها! «أشدُّ النّاسِ عَذاباً یَومَ القیامَة»،(بحارالانوار، 2، 38) این‏ها هستند. سخت‏ترین عذاب را روز قیامت دارند.

من روایت زیاد دیدم نمی‏خواهم وارد این بحث شوم، این خودش یک بحث مستقل دارد. نمی‏خواهم وارد شوم که دیدگاه اسلام راجع به این افراد چیست. چون نمی‏خواهم از بحثم منحرف شوم. لذا به این‏ها کاری ندارم، چون بحثم، بحث تربیت است. اما بدانید که وضع این‏ها خیلی خراب است.

درس توحید از زبان شیطان

چنین استادی نقش سازندگی ندارد و نقش تخریبی دارد. با اینکه آنچه را که می ‏آموزد صحیح است. اصلاً فرض ما این است که معارف می‏گوید و معارف صحیح هم می‏گوید؛ معلم دینی است، درست هم می‏گوید؛ اما از نظر رفتاری می‏بینیم که مرز الهی و مرز انسانی را رعایت نمی‏کند. نه تنها نقش سازندگی ندارد و نقش تخریبی دارد؛ بلکه بالاتر، نقش تخریبی این بیش از آن کسی است که آن علمی را که می‏ آموزد غیر علم دین است. استاد ما، امام(رضوان‏ الله‏ تعالی‏ علیه) یک وقت این را نقل می‏کرد و در صحبت‏ها می‏فرمود: «درس توحید از زبان شیطان»، ایشان خیلی زیبا می‏فرمود. این جزء کلمات قصار ایشان بود. درس توحید است، اما از زبان شیطان است.

استادِ دینی منحرف

حالت دوم آن است که استاد به عنوان معارف، علوم دینی تدریس می‏کند، اما آنچه می‏گوید اشتباه است. آن اولی درست می‏گفت، اما گفتارش با رفتارش تطبیق نداشت. ولی این دومی، گفتار و تدریسش هم انحراف دارد. ظاهراً دیگر خیلی روشن است که چنین استادی چقدر خطرناک و مضر است و چقدر نقش تخریبی در شاگرد دارد.

من یک روایت می‏خوانم. روایت مفصلی است از امام حسن عسگری(ع) در باب همین دانشمندان سوء که حضرت می‏فرماید،: «وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا مِنْ جَیْشِ یَزِیدَ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ أَصْحَابِهِ‏»؛ این دانشمندانِ سوء نسبت به ضُعفای شیعه ما، شرّشان بیشتر است تا لشگر یزید علیه حسین(ع)؛ حضرت بعد سرّش را هم می‏فرماید که چیست.

اما ضُعفا یعنی چه؟ ضُعفا از نظر پیکره ظاهری که نیست؛ بلکه جنبه‏های روحی مطرح است. یعنی آن کسانی که از نظر ایمانی، هنوز یک ایمان مستقر پایداری از نظر درونی پیدا نکرده‏اند که بیدی نباشند که با این بادها بلرزند. خوب بچه در این سنّ این‏چنین است. چون بحث ما بچه چهارده، پانزده ساله است. آیا این از نظر ایمانی ضعیف است یا نیست؟ شکی نیست که به طور غالب ضعیف هستند و هنوز ایمان در قلب آنها به صورت استوار پا نگرفته است. بله، از نظر درونی و از جهت فطرتش ایمان دارد؛ اما اینها هنوز در وجود او آن‏طور به فعلیت نرسیده که بتواند در برابر شُبهات اعتقادی مقاومت کند. حالا این استاد رفته سر کلاس و برای او «دینی» می‏گوید و مسائل انحرافی را مطرح می‏کند، این چه جنایتی دارد می‏کند.

حضرت می‏گوید این آدم از آن لشکریان یزید بر علیه امام حسین(ع) و اصحابش بدتر و مضرتر است. من این‏ها را می‏گویم که حواستان را جمع کنید؛ ای کسانی که آمده‏اید به عنوان معلم دینی و معارف در مراکز آموزشی و دارید مسائل انحرافی را مطرح می‏کنید، این را بدانید که شما از لشکر یزید بدترید.

حالا علت آن را هم می‏گویم؛ «فَإِنَّهُمْ یَسْلُبُونَهُمُ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ»؛ مگر لشکر یزید چه کار می‏کرد؟ آنها جان و مال حسین(ع) و اصحابش را گرفتند. کُشتند و بردند! غیر از این بود؟! امّا این دانشمندانِ سوء چه می‏کنند؟ «وَ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ السَّوْءِ یُدْخِلُونَ الشَّکَّ وَ الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا فَیُضِلُّونَهُم».(بحارالانوار، 2، 88)  اینها پایه‏های ایمانی این بچه‏ها را می‏لرزانند. ارزش روح بالاتر است یا جسم یا پول؟! کار لشگریان یزید این بود، اما کار اینها این است که با این تدریس‏هایی که دارند، ضُعفای شیعه ما را منحرف می‏کنند.

خاطرجمعی از محیط آموزشی اشتباه است

لذا می‏خواستم این را عرض کنم که در این چند محیطی که ما گفتیم، آن محیطی که خیلی نقش دارد، چه در سازندگی و چه در تخریب، «محیط آموزشی» است. من حالا سفارش می‏کنم به اولیا که حواستان جمع باشد! این بچه تا موقعی که تحت نظر شما بود، تا حدودی توانسته بودید از نظر اعتقادی و عملی روبه‏راهش کنید؛ حالا که او را به مدرسه فرستادید، خیال نکنید این پایدار می‏ماند. وقتی در محیط آموزشی برود، بدانید که آنجا قوی‏تر از شما هست. آن محیط قوی‏تر از محیط خانوادگی شما است. این‏طور نباید باشد که خیالتان راحت شود.

من خصوصاً به آن دسته‏ای می‏گویم که اینها واقعاً هم دلسوز هستند و هم از نظر تربیتی دینی و هم از جهات انسانی دلسوز فرزندانشان هستند. اگر فرزندتان را در بهترین مدرسه‏ها هم گذاشتید، خاطر جمع نشوید. دستتان را روی دست نگذارید. این اشتباه است. حتی اگر بهترین مدرسه‏ها از جهت دینی را هم انتخاب کردید، نباید خیالتان آسوده شود. چون یک موقع چشم باز می‏کنید و می‏بینید همین بچه‏ای که در آن محیط بوده وامصیبتا است.

تربیت فرزند در کلام امام صادق(ع)

در آن روایتی که از امام صادق (ع) بود، داشت که این چهارده سال نباید فرزند را رها کنی. حضرت سه‏تا «هفت سال» درست کردند؛ هفت سال اول بگذار بازی کند. هفت سال دوم ادبش کن. هفت سال سوم ملازمش باش. یک بار دیگر روایت را بخوانم؛ «دَعْ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعاً وَ الْزَمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِین‏». (بحارالانوار، 101، 95) یعنی چهارده سالگی‏اش که تمام شد، از پانزده سالگی تا بیست و یک سالگی‏ او را جدایش نکنی؛ ملازمش باش. یعنی از خاطرجمعی خبری نیست. تازه من فرضم این بود که مدرسه و محیط آموزشی‏اش، محیط خوبی است که با خاطرجمع او را آنجا گذاشته‏ای‏؛ چه رسد که بدانی اینجا که رفت، رفت؛ یعنی جو حاکم بر محیط آموزشی‏اش، مغایر جوّ تربیتی خانوادگی‏اش باشد. وای به آنجاهای دیگر. دستورات تربیتی اسلام اینها نیست.

تقدم ادب بر علم

حالا روایتی می‏خوانم؛ خصوصاً راجع به کسانی که می‏خواهند آموزش‏های دینی بدهند یا استاد معارف هستند. ما در یک روایت از علی(ع) داریم که حضرت فرمودند پیغمبر تربیت شده خدا است و مربی او خدا بوده است؛ مربی من هم پیغمبر بوده است؛ حالا من می‏خواهم مربی مؤمنین باشم. یعنی مگر می‏شود هرکسی مربی باشد.

در این روایت هست که: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ پیغمبر را خدا تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِی»؛ من را هم پیغمبر تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکَرَّمِین». (بحارالانوار، 74، 268) من هم مؤمنین را تربیت می‏کنم. یعنی انسان باید استادی را پیدا کند که مؤدّب به آداب الهی و انسانی باشد. این را بدانید که حرف اول را «ادب» می‏زند، نه «علم» به معنای مفاهیم.

اگر غیر از این فکر می‏کنید، بدانید که اشتباه می‏کنید. چون علم بدون ادب و تعلیم بدون تربیت، بعد وِزر و وبال می‏شود؛ وبال می‏شود روی گردنت، بعد می‏بینی فرزندت با پوشش برتر اسلامی رفت در این مرکز آموزشی، دو ترم نگذشته بی‏حجاب بیرون آمد. آن‏وقت چنان به چه‏کنم، چه‏کنم بیفتی که مفرّی پیدا نکنی.

-----------------------------------------

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی

 

تعداد بازدید: ۲۵۴۶