طلبگی تا اجتهاد

آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همه‌ی این مطالب مهمتر است - نسبت حوزه‌های علمیه است با انقلاب و نظام اسلامی. هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد. نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان الی‌اللّه و مبلّغان اسلام قرار داده… این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟
علاوه بر این، ابزارهای تسهیل‌کننده، مثل رایانه‌ها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست![خطاب به روحانیون!).
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوق‌العاده‌ای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفاده‌ای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی 19/07/1391

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

رسانه های همسو

آموزش تجزیه و ترکیب، قسمت هشتم

 علمی صرف نحو 1 آموزش تجزیه و ترکیب لغت

//bayanbox.ir/view/5119545558427389433/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AA%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%A8-2.jpg


 

دریافت

قد افلح من زکّاها

جزء

تجزیه

ترکیب

قد(1)

حرف تحقیق، غیرعامل، مبنی بر سکون

-

افلح(2)

فعل، ماضی، صیغه 1، ثلاثی مزید باب افعال، لازم، صحیح و سالم، مبنی، معلوم

فعل و فاعلش «من»

من

اسم، مفرد، مذکر، معرفه، مبنی

فاعل و محلا مرفوع

زکّی(3)

فعل، ماضی، صیغه 1، ثلاثی مزید، باب تفعیل، ناقص یایی، متعدی بنفسه، مبنی

فعل و فاعلش هو مستتر عائد به من، جمله زکاها صله برای من

ها

اسم، ضمیر متصل منصوبی، مبنی، مفرد مؤنث غائب، معرفه، مبنی بر سکون

مفعول به و محلا منصوب

(1) قد:

  1. حرفی است که بر سر فعل ماضی درآمده و به معنای تأکید است، حتماً، قطعاً، مانند: قد حضر صاحبی: همانا دوست من حاضر شد و آمد.
  2. بر سر فعل مضارع درآمده و دو معنا دارد احتمال و شکل وقوع:
    1.  احتمال وقوع: مانند: قد یَحضُرُ أخی: احتمال دارد که برادرم بیاید
    2. شکل وقوع: مانند: قد یَجودُ البخیلَ: به ندرت میشود که بخیل سخاوت به خرج دهد.
  3. گاهی اسم فعل است به معنای بس است و کافی است. مانند: قدنی درهمٌ: یک درم مرا بس است.

(2) وسیط 700

 

مشاهده میشود که لازم است.

(3) وسیط 396

 

مشاهده میشود که متعدی به نفسه است.

 

 

تعداد بازدید: ۵۲۷۳