طلبگی تا اجتهاد

آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همه‌ی این مطالب مهمتر است - نسبت حوزه‌های علمیه است با انقلاب و نظام اسلامی. هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامی جدا بگیرد. نظام اسلامی یک امکان عظیمی را در اختیار داعیان الی‌اللّه و مبلّغان اسلام قرار داده… این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟
علاوه بر این، ابزارهای تسهیل‌کننده، مثل رایانه‌ها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست![خطاب به روحانیون!).
اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوق‌العاده‌ای است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفاده‌ای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی 19/07/1391

جستجو

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

رسانه های همسو

۲

شرح فارسی صمدیه، عطف بیان

 علمی نحو 1 شرح صمدیه

//bayanbox.ir/view/6994095648236532578/%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B5%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%87.jpg

دریافت

الخامس: عطف البیان و هو تابع یشبه الصفه فى توضیح متبوعه نحو جاء زید اخوک و یَتَّبِعُه فى اربعهٍ من عَشْرهٍ کالنعت و یَفترق عن البدل فى نحوِ هند قام ابوها زید لان المُبدَلَ منه مستغنى عنه و هنا لا بدَّ منه(متبوع)(1) و فى نحوِ یا زیدُ الحارث و جاء الضارب الرجل زید لان البدلَ فى نیهِ تکرار العامل و یا الحارث و الضارب زید ممتنعان.

(1) یعنی در این مثال باید حتماً متبوع ذکر شود. 

نکته 1: عطف بیان در تبعیت مانند نعت است. البته این یک مطلب اختلافی است که مشهور نحویون به این قائل هستند. مثلا زمخشری به تعریف و تنکیر خدشه میکنند.
نکته 2: در تمامی مواردی که بدل کل از کل متصور است عطف بیان نیز صلاحیت دارد مگر در بعضی از موارد که بدل بودن ممتنع است و عطف بیان شدن متعیِّن است. این بدان معنا نیست که به واقع هر دو است بلکه میتواند هر دو باشد.
نحوه تشخیص:
از طریق قرائن است که این قرائن از جمله لحن گوینده است و یا ماقبل و مابعد کلام. 
            § جاء زیدٌ اخوک
            در این مثال وقتی بحث بر سر جایگاه برادر و ارزش برادری و ... باشد بنابراین متوجه میشویم که مقصود اصلی اخوک بوده است.
موارد امتناع بدلیت و وجوب عطف بیان:
    1. در جایی که بدلیت سبب اختلال در کلام شود.
            § هندٌ قام ابوها زیدٌ
            شاهد در زیدٌ است که پدر هند است. بحث این است که آیا زید میتواند بدل از اب باشد؟ شیخ بهاء میگوید که بدلیت در این مورد ممتنع است.
            مقدمه: 
                1) مبدلٌ منه در حکم سقوط است
                2) بدل مقصود بالذات است. (دلیلی که چهارمورد دیگر را توجیه میکند)
                3) مبدلٌ منه مستغنیً عنه است. 
                4) بدل در نیت تکرار عامل است.
                5) بدل در حکم جمله مستقله است. (به خلاف عطف بیان)
            ریشه این موارد این است که بدل مقصود بالذات است بنابراین مبدل منه در حکم سقوط است و کأنه نیست و نیازی به مبدلٌ منه نیست مثلا در مثال جاء زیدٌ اخوک نیازی به بیان زید نداریم زیرا آن را مقدمتاً بیان کرده ایم. 
            بنابراین در مثال فوق اگر بگوییم زید بدل است لازمه اش این است که بتوانیم نسبت به معنای اولی بگوییم هندٌ قام زیدٌ و علت اشتباه بودنش هم این است که شرط جمله خبریه وجود عائد است که وجود ندارد. پس اختلال در کلام ایجاد شد و احتمال بدلیت ممتنع است.
    2. در جایی که بدلیت مستلزم اجتماع حرف ندا و حرف تعریف شود.
            § یا زیدُ الحارث (نکته: علت تنوین نگرفتن زید این است که منادی مفرد معرفه است و مبنی بر ضم است و تنوین نمیگیرد)
            شاهد در الحارث است. اگر بدل باشد طبق مواردی که در فوق گفتیم بدل در نیت تکرار عامل است و باید بتوانیم بگوییم: یا الحارث در حالی که صحیح نیست و علت اش این است که اجتماع حرف تعریف و حرف ندا صحیح نیست و باید ایُّ فاصله شود یعنی بگوییم یا ایّها الحارث و هاء هم حرف تنبیه است. بنابراین واجب است که عطف بیان در نظر بگیریم.
    3. در جایی که متبوع، مضافٌ الیه برای صفتِ مُحَلّی(مزین) به ال باشد و تابع ال نداشته باشد.
            § جاء الضاربُ الرجلِ زیدٍ (آمد شخصی که کتک زد به مردی که آن مرد زید است)
            مضاف الیه، الرجل است و شاهد در زید است. اگر زید را بدل بگیریم به علت اینکه بدل در نیت تکرار عامل است باید بتوانیم بگوییم: جاء الضاربُ زیدٍ در حالی که باطل است زیرا در بحث اضافه لفظیه مضاف فقط در صورتی میتواند ال بگیرد که مضاف الیه اش هم ال داشته باشد در حالی که در این مورد ال ندارد. بنابراین اگر مثال به این صورت بود که جاء الضاربُ الرجلِ العالم صحیح بود.

نظر استاد پورمدنی:
این موارد سه گانه، نادرست است و همچنان در این موارد هم میتوان هر دو بدل و عطف بیان را در نظر گرفت زیرا نحویون میگویند که تمام موارد پنجگانه فوق میگوید در حکم ... در نیت ... به این معنا که این به جای بودن، امری واقعی نیست که مثلا عامل را تکرار کنیم و یا اینکه آن را حذف کنیم و ...

نظرات (۲)

    • پاسخ:

      سلام
      یا علی
    • پاسخ:

      شکراً جزیلا